۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

خاطرات باران شش ماهه

مدتی بود که تنبلی کردم، مطلبی از خاطرات پنجمین ماه زندگیت و شیرین کارهایی که می کنی ننوشتم.
شیرینکاریهای های جدید باران:

1- حرکت با روروئک
 2- نشستن بدون کمک
3- چند لحظه ایستادن با تکیه به مبل، بدون کمک5- خنده های شیرین و با صدا
6- غلط زدن سریع و پشت سر هم
7- آواز خوندن و صدا درآوردن و البته جییییییییییییییییییغ
8- بوووووووه کردن موقع غذا خوردن

از سه هفته پیش شروع به غذا خوردن کردی دخملکم، البته فقط حریره بادوم و فرنی

عکسهای یادگاری این دوره


 دختر گلم اینم یه عکس از روزی که مامان جون برات آش دندونی پخته بود.


عزیزم عیدت مبارک
روز عید غدیر روز جشن سیسمونی نی نی های خاله زهرا بود همون وروجکهایی که قراره هم بازی شما باشن.


به به چه تاب قشنگی بابایی برات از دبی آورده


رفته بودیم خونه عمو محمد از شما عکس یادگاری  گرفتن




متفکر کوچک





4- خوردن شصت پا

1 comments:

مامان امیرپارسا گفت...

سلام خاله جون الهی فدای اون چشات عروس من میشی؟

بوس واسه گل دخمل
به سایت پسر منم سر بزن